سیدعباس سجادی، مدیرعامل بنیاد آفرینش های فرهنگی- هنری نیاوران مصاحبه مفصلی با روزنامه شرق به تاریخ 11 مرداد ماه 1395 به انجام رسانده است .
وی
در این مصاحبه با اعلام این مطلب که یکی
از سختترین دورههای مدیریت فرهنگی پس از پیروزی انقلاب اسلامی را طی میکنیم
از نشست های ادبی" سه شنبه های شعر
نیاوران" به عنوان یکی از معتبرترین جلسات شعر پایتخت نام برد و در ادامه گفت
جامعه باید قدر اصلیترین و گرانبهاترین سرمایههای خود یعنی نیروهای متخصص و
هنرمندانش را در زمان حیاتشان بداند.
سجادی همچنین علت
برخی اتفاقات در حوزه موسیقی و لغو کنسرتها و مجوزندادنها را
نگرانیهای مدیران میانی عنوان کرد .مشروح این مصاحبه را در ادامه این متن آمده
است .
گفتوگو با سیدعباس سجادی، مدیرعامل بنیاد فرهنگی- هنری نیاوران
سیاست و فرهنگ، تیغ و ابریشم است
آرش نصیری
خاستگاهش خانواده ریشهداری است از یکی از زیباترین مناطق ایران،
خلخال، با سابقه در فرهنگ و هنر و بعد، در رشته حقوق درس خواند و در کنار آن،
علاوه بر شاعری و آموختن آواز و مطرحشدن بهعنوان کارشناس و مجری برنامههای
تلویزیون، کمکم بهعنوان مدیر مطرح شد. دوران مدیریتش در مدیریت موسیقی سازمان
فرهنگی-هنری شهرداری تهران، قطعا درخشانترین دوره این نهاد است. سجادی، علاوه بر
اقداماتی از قبیل همت در ضبط و انتشار ردیف موسیقی بانی استاد حسن کسایی و مجموعه
«پرده عشاق» که گردآوری اصیلترین نوحهها و نغمات عاشورایی تهران قدیم بود،
بزرگداشتهایی را برای استادان بزرگی مانند فرامرز پایور، جلیل شهناز، معینیکرمانشاهی،
همایون خرم، بیژن ترقی، پرویز مشکاتیان و... در زمان حیاتشان برگزار کرد که
هنرمندان بسیار از آن استقبال کردند و بعد، حمایتهایش در هماهنگی بیمه و هزینه
درمان بسیاری از بزرگان هم مزید بر علت شد که طرف اعتماد و توجه هنرمندان شود.
بعدها طراحی، اجرا و کارشناسیهایش در برنامه موسیقایی «دستان» که با حضور اغلب
بزرگان موسیقی در این برنامه همراه بود، جایگاهش را در نزد اهالی هنر و بهویژه
اهالی و علاقهمندان موسیقی مستحکمتر کرد. سجادی در دولت جدید با عنوان مدیرعامل
بنیاد آفرینشهای هنری نیاوران مشغول به کار شد و تنها فرهنگسرای وزارت ارشاد را
به کلی متحول کرد و با توجه به فعالیتهای انساندوستانهاش، سپاسنامه دفتر
سازمان ملل در ایران را دریافت کرد. او ازجمله مدیرانی است که بدون دخالتدادن خط
و ربطهای سیاسی، در دولت قبل و این دولت، به کار مدیریتیاش متمرکز بود؛ هرچند
ماجرای استقبالش از استاد شجریان و اصغر فرهادی با جنجالهایی همراه بود و باعث
توقف برنامه دستان و ممنوعالتصویری او شد. گفتوگوی ما با این چهره رسانهای و
موفق، همه این موضوعات را شامل شده است و به این نکته مهم توجه شده است که چگونه
میتوان بدون دخالت موضوعات سیاسی و جناحی، امور مدیریتی حوزه هنر را صنفی و هنری
حلوفصل کرد. آقای سجادی،
شما شاعر هستید، موسیقی و آواز کار کردید و صدای خوبی هم دارید اما به سمت مدیریت
هنری و گویندگی و اجرا رفتید! خودتان مدیریت را انتخاب کردید یا مدیریت شما را؟
اینها خاستگاه خانوادگی دارد. پدر من مردی باتدبیر و مدیری باتجربه
و درضمن بزرگ خانواده و بزرگ ایل بود. خانواده ما پیشینهای اینگونه دارد و ما در
محیطی رشد کردیم که به سمت این چیزها کشیده شدیم. اینگونه شد که شمّ مدیریت به ما
ارث رسید و در وجود ما بود. معتقدم مدیریت باید در وجود آدم باشد و صرفا آموختنی
نیست. از طرف دیگر، بحث فرهنگ و هنر در خانواده ما جدی بود؛ چون من در خانوادهای
رشد کردم که پشتاندرپشت تا پدر من روحانی بودند و پدرم چون پدرشان فوت میکند
دیگر نمیتوانند دنبال درس حوزوی بروند و قاعدتا مسیرشان عوض میشود. شرایط هم به
گونهای شد که در مجامعی که ما بودیم مثلا از دوره سربازی اگر بگویم، وقتی به
سربازی رفتم، ارشد گردان شدم. حس مدیریت همیشه در وجود من بود یعنی خودم این را
احساس میکردم تا بعدها که درواقع وارد جریانهای هنری شدیم و با شعر شروع کردیم،
بلافاصله بعد از مدتی کوتاه گرداننده جلسات شعر شدم. از کرج شروع کردیم؛ دهه ٦٠
انجمن ادبی فرخییزدی. بعد خود ما جوانها پوست انداختیم و آنجا دومین جلسه شعر
کرج را به نام انجمن ادبی شعر امروز کرج که کمی بهروزتر بود، راه انداختیم. بعد
از خدمت وارد دانشگاه و پس از آن بهعنوان عضو شورای شعر جذب تلویزیون شدم و سپس
بهعنوان کارشناس -مجری برنامههای هنری و ادبی و در ادامه بهعنوان مدیر موسیقی
سازمان فرهنگی - هنری شهرداری تهران و مدیرعامل «مؤسسه نغمه شهر» مشغول خدمت شدم،
تا امروز که توفیق دارم در فرهنگسرای نیاوران خدمت شما باشم؛ هم با عنوان مشاور
هنری معاون امور هنری وزیر محترم ارشاد و هم مدیرعامل بنیاد آفرینشهای هنری
نیاوران.
شما سلسلهمراتب کاری را پلهپله طی کردید. یعنی شاعر بودید و دستکم
در موسیقی و حوزههای دیگر هم کلاس رفتید و با شناخت کامل وارد این حوزه شدید. فکر
میکنید زمینه هر مدیریتی باید اینطور باشد؟
مدیریت به اعتقاد من استعداد و تا حدودی مهارت است، ولی اگر
بخواهید مدیر موفقی در یک حوزه تخصصی باشید، باید در آن حوزه تخصص یا دستکم
شناختی دقیق کسب کنید. تصور میکنم توفیق اندکی که من در برخی از دورههای کاری
خودم داشتم به واسطه مهارت مدیریتی است که سعی کردم از کودکی یاد بگیرم و بعد هم،
شرایطی پیش آمد که به خاطر علاقهام به سمت شعر و موسیقی رفتم. فکر میکنم کسی که
در حوزه شعر کار میکند، زمینههای فرهنگی- هنری در سرشتش هست. ادبیات بستر اصلی
حوزههای فرهنگی ماست. من در موسیقی علاوه بر شعر، ترانهسرایی را هم تجربه کردهام.
برای نخستینبار انجمن ترانهسرایان ایران را در دهه ٨٠ با تعدادی از دوستان ترانهسرایم
تأسیس کردم. زندهیادان بیژن ترقی، اسماعیل نوابصفا، معینیکرمانشاهی و بزرگان
ترانه و موسیقی بابت این کار به من تبریک گفتند. بهدلیل ارتباطی که با آنها
داشتم، گفتند آرزوی ما بود که چنین اتفاقی بیفتد که تا امروز نیفتاده بود، یعنی
بسیار تلاش کردیم و نشد. بعد در حوزه آواز هم صدا، به ما ارث رسیده بود، چون پدر،
عمو و پدربزرگ ما خوشصدا بودند، سعی کردم این سلسله را حفظ کنم. پس از آن در کلاسهای
استاد علی جهاندار شرکت کردم و بعدها برای دوره صداسازی جلساتی را با جناب
حمیدرضا نوربخش گذراندم. به خاطر لطفی که استاد محمدرضا شجریان به بنده داشتند، از
من خواستند در کلاسهای تکمیلی ایشان که در فرهنگستان هنر برقرار بود شرکت کنم.
برای من کارتی صادر کرده بودند که سر کلاسهایشان حضور داشته باشم. از کودکی علاقه
زیادی به ساختن اشکال و آفرینش داشتم؛ از جمله نجاری. مدتی به کلاسهای سازسازی
جناب استاد بیاض امیرعطایی رفتم و نزد ایشان مدتی به ساخت سهتار تَرکهای مشغول
شدم. من عضو کانون سازسازان خانه موسیقی هستم. مدتی هم عضو هیأتمدیره کانون بودم
که بهخاطر کارهای اجرائی نمیتوانستم در آنجا وقت بگذارم و درنتیجه استعفا دادم.
درصدد این بودم که کانون ترانهسرایان ایران را در خانه موسیقی راه بیندازم، ولی
به دلیل مشغله کاری و دغدغههای حاشیهای که برخی دوستان ترانهسرا داشتند، قدری
از این ماجراها فاصله گرفتم.
هیچوقت افسوس نخوردید که چرا بیشتر سمت مدیریت رفتید و از کارهای
هنری خودتان فاصله گرفتید؟به قول استادم جناب آقای بهمنی؛ وقتی گاهی دلم برای خودم
تنگ میشود، شعرهایم را مرور میکنم و حسرت این را میخورم که خیلی از شعرهایم
نیمهتمام ماندهاند. شاید حدود چهار، پنج دفتر شعر ناتمام دارم؛ یعنی غزلهایی که
بیت اول و دومشان را سرودهام و فرصت نمیکنم آنها را تمام کنم و این حسرت همیشه
بر دل من مانده. ولی از طرف دیگر، احساس میکنم کارهایی که در حوزه هنر کردم هم
تولیدات خوبی بوده است. من آدم تولیدمحوری هستم یعنی هر جا که بودم سعی کردم کار
تولیدی کنم. در هشتسالی که در سازمان فرهنگی- هنری شهرداری تهران بودم، خوشبختانه
کارنامهای را آنجا رقم زدیم که هنوز هم مدیرانشان به آن میبالند. یکی از آنها
تولید آلبوم فاخر «ردیف موسیقی ایرانی با نی زندهیاد استاد حسن کسایی» بود یا
آلبوم «پرده عشاق» شامل مداحیهای صد سال گذشته تهران. اینها کارهای کمنظیر یا بینظیر
بود. یا بزرگداشتهایی که برای بزرگان موسیقی در زمان حیاتشان گرفتیم با عنوان
«آوای دوست» یا سلسلهبرنامههای «نقد نغمه» و... .
شما وقتی مدیر موسیقی سازمان فرهنگی- هنری شهرداری تهران بودید،
برنامهها و بزرگداشتهایی برای بزرگان موسیقی مثل زندهیادان جلیل شهناز، همایون
خرم یا پرویز مشکاتیان در زمان حیاتشان گرفتید که برنامههای خوبی بودند و تقریبا
بعد از آن هیچوقت به این صورت و با آن انسجام و پیوستگی تکرار نشد. اتفاقا سؤال
بعدی ما در همین زمینه بود. قاعدتا این قبیل برنامهها را مدیری عهدهدار میشود
که سیاسی فکر نمیکند و توجهی به سلسلهمراتب اداری و سیاسی ندارد، صرفا به موسیقی
و هنر فکر میکند... .
معتقدم سیاست هدف نیست، وسیله است. من بهعنوان یک مدیر فرهنگی فکر
میکنم شاید نگرش سیاسی داشته باشم، ولی هیچوقت سیاسی رفتار نکردهام. کسی که در
دنیای امروز و در ایران زندگی میکند، نمیتواند گرایش و نگرش سیاسی نداشته باشد،
ولی سیاسیکاری با داشتن نگرش سیاسی فرق میکند. من در کارهای هنری و مدیریتی سعی
کردم از شخصیتهای تأثیرگذار فرهنگی و هنری بدون توجه به گرایش سیاسیشان بهره
ببرم. به نظر من، این مردم هستند که هنرمندانشان را انتخاب میکنند. وقتی مثلا از
صدای خوانندهای لذت میبرند، به این فکر نمیکنند که آن خواننده چطور فکر میکند.
اعتقاد من این است که هنر تأثیر خودش را میگذارد. هنر جبر است، اختیار نیست. شما
اراده نمیکنید از اثری هنری خوشتان بیاید. هنر به عشق میماند. عشق ارادی نیست
جبر است.
این بزرگداشتها که شما برگزار کردید، با توجه به نگاهها و تنگنظریهای
موجود، ممکن بود برایتان دردسرساز باشد، یعنی درست است که همه آنها از بزرگان
بودند و در یکی از همین برنامهها، استاد شجریان آمد و دست استاد شهناز را بوسید و
اگر آن برنامه برگزار نمیشد، این اتفاق هیچوقت رخ نمیداد، اما از آنطرف بسیاری
از این چهرهها جزء ستارههای موسیقی قبل از انقلاب بودند و ممکن بود پرداختن به
آنها برایتان دردسرساز شود. شما این برنامهها را برگزار کردید و برایتان بهعنوان
یک مدیر، آنقدر عملکرد خوبی بود که قاعدتا باید باعث رشدتان میشد، ولی این اتفاق
نیفتاد، چون معمولا در سلسلهمراتب اداری نه به عملکرد که بیشتر به چیزهای دیگر
نگاه میکنند و عملا حتی در مدیریتهای فرهنگی به رفتارهای سیاسی نگاه میکنند.
آیا هیچوقت خواستید از این دریچه به مدیریت و رشد در آن نگاه کنید؟من در دوره
فعالیت دولتهای مختلف کار کردهام. حتی با شهرداری تهران در دوره آقای قالیباف
همکاری داشته و دارم. در دولت پیشین عضو شورای شعر وزارت ارشاد بودم که استعفا
دادم و بیرون آمدم. البته به این دلیل که نگاه سیاسی نداشتم، وارد آنجا شدم و چون
سیاسی نبودم و عملکرد شورا را قبول نداشتم، استعفا دادم. من با صداوسیما حدود ٢٠
سال همکاری کردهام اما هیچوقت در یک جبهه سیاسی خاص نبودهام. همیشه تلاش کردهام
جزء تیم فرهنگ و هنر باشم نه تیم سیاسی! با همه احترامی که برای سیاست و سیاستمداران
قائل هستم، معتقدم سیاستزدگی آفت فرهنگ و هنر است. بحث تیغ و ابریشم است. نمیتوانید
این دو را کنار هم قرار دهید. البته با یک تدبیر درست میتوانبا سیاست به فرهنگ و
هنر کمک کرد. من همیشه خودم را آن طرف میز احساس کردم نه پشت میز. نخستینبار که
بهعنوان مدیر موسیقی سازمان فرهنگی- هنری شهرداری تهران انتخاب شدم و آقای
عسگرپور، معاون وقت امور هنری سازمان، مرا به اتاقم برد، یک صندلی نو و بلند
مدیریتی آنجا بود که روی آن نوشته بود ٣٦ ماه گارانتی! بهشوخی به من گفت این
صندلی ٣٦ ماه گارانتی دارد، اما گارانتی مدیریت نیست. آقای عسگرپور از کسانی است
که برای من کسوت معلمی دارد. تلنگری به ذهن من زد، شوخی بود اما این حرف عمق
بسیاری داشت. من هم بهشوخی به ایشان گفتم اگر گارانتی داشت که مدیر قبلی میماند.
بعد که حکم من ابلاغ شد، نامهای به آقای عسگرپور نوشتم که از همینالان به روز
رفتنم فکر میکنم. امیدوارم آن روز شرمنده خدا، هنرمندان و شما نباشم. این اعتقاد
قلبی من است. هر مدیری اگر از روز اول به روز رفتنش فکر کند، متوجه میشود این
فرصتی کوتاه است؛ فرصتی که اگر آن را غنیمت بداند، میتواند کارنامه خوبی از خودش
به جا بگذارد. بزرگترین لذت برای یک مدیر این است که خودش احساس کند از فرصتی که
در اختیارش گذاشته شده، استفاده مطلوب را در راستای خدمت به جامعه کرده؛ استفاده
بهینهای که مردم بر آن مهر تأیید میزنند.
اما اکثر مدیران ما از این فرصت به نفع خودشان استفاده میکنند...
.
چون شایسته آن میز نیستند. من نقلقولی را از بزرگواری شنیدم که
برایم بسیار جالب بود. گفته بودند اینکه میگویند تعهد از تخصص بالاتر است، حرفی
نداریم چون این تأکید در دین ما هم هست، اما کسانی که بدون تخصص مسئولیت یا
مدیریتی را قبول میکنند، چقدر تقوا دارند؟
زمانی که در صداوسیما اجراهای بیشتری داشتم، بعضی از تهیهکنندگان
برنامههای خیلی معروف سراغ من آمدند که بهعنوان مجری در برنامههایشان حضور پیدا
کنم. در پاسخ به ایشان گفتم: دوست من! من به درد برنامه شما نمیخورم. نشستم با
ایشان بحث کردم که انتخابها باید درست باشد. منظورم از این حرف این است که خود
شما هم باید آنقدر تدبیر داشته باشید که هر کاری را نپذیرید. شما میتوانید
بهترین منتقد خودتان باشید. البته اگر منصف باشید. چرا؟ چون شما بهتر از هر کسی
نقاط قوتوضعف خودتان را میدانید.
اما ممکن است این فرصت، دیگر برایتان به وجود نیاید... .
به نظرم این نگاه، سطحی و زودگذر است، یعنی اینکه فکر کنی اگر این
پست را نگرفتم، پست بهتر میگیرم. نه، این نیست. ولی لذت و رضایتی که در آن زمان
ایجاد میشود بالاتر از آن است که پستی را بپذیرید و ناکارآمد باشید. همیشه در
نوجوانی و جوانی به دوستانم میگفتم لذتی در نکردن برخی کارها هست که در انجامش
نیست! کسی که این لذت را بچشد، هرگز تن به برخی کارها نمیدهد.
انتخابها و انتصابهای
مدیریتی در همه دولتها بوده. بااینحال، غالبا در بخش هنر شاهد نگاه فرهنگی و
هنری نبودهایم، بلکه بیشتر نگاه سیاسی از یک طیف سیاسی خاص بوده. آیا این مسئله
باعث نشده شما بیشتر به آن سمت کشیده شوید؟
این نگاه شاید از طرف انتخابکنندگان وجود داشته است، اما من بهعنوان
کسی که این مسئولیتها را پذیرفتهام، هرگز این نگاه را نداشتهام. در دورههای
پیش هم پیشنهادهایی در جاهای مختلف داشتم که نپذیرفتم. در همین دوره در معاونت
هنری وزارت ارشاد پیشنهادهای دیگری هم به من شد، اما نپذیرفتم. احساس کردم اینجا
میتوانم مفیدتر باشم. چون هم خودم را میشناختم، هم شرایطی که به وجود آمده بود و
هم ظرفیتی که در مجموعه نیاوران بود.
اولویت و غایت کار شما چیست؟
روحیه کلی من در مدیریت امرونهیکردن نیست. نمیتوانم خیلی
بایدونباید کنم. چون از جنس هنر هستم، دوست دارم خودم در بستر جریانهای فرهنگی-
هنری باشم. آستین بالا بزنم و وارد میدان شوم. چون مدیر پشت میزنشینی نیستم!
ایدهآل شما در بحث مدیریتی چیست؟ وزیرشدن یا رئیس سازمانشدن؟!
هر جا که فکر کنم مؤثر هستم و میتوانم نقشآفرینی کنم، قبول میکنم.
قبول میکنید وزیر ارشاد بعدی باشید؟
اگر احساس کنم میتوانم در آنجا مفید باشم و شرایط مناسبی حاکم
باشد، قبول میکنم خودم را در اختیار جریانهای فرهنگی و هنری قرار دهم.
در آن صورت مجبور هستید با برخی چیزها همسو شوید...
.
وقتی در جایگاهی قرار میگیرید که همهچیز با هم است، باید به همان
اندازه پذیرش چیزی را که هست داشته باشید. وقتی در سطحی کلان نقشآفرینی میکنید،
مشکلاتش هم کلان است. هر چیزی به اندازه خودش وزن دارد.
از کلیات بیرون بیاییم، به فرهنگسرای نیاوران بپردازیم. این مرکز
فرازونشیبهای زیادی داشته و بهمرور اتفاقات عجیبی در آن رخ داده است. به دستاندازهایی
که اینجا داشته، واقف بودید؟
پیش از آنکه با جناب مرادخانی بر سر آمدن به فرهنگسرای نیاوران به
توافق برسم، نسبت به اینجا شناختی کلی داشتم، بااینحال، چندماه فرصت مطالعاتی
پیدا کردم که ظرفیتهای اینجا را جزئیتر مرور کنم. اطلاع داشتم فرهنگسرای
نیاوران اولین فرهنگسرای ایران است که پیش از انقلاب تأسیس شده. معماری آن ویژه و
خاص است و درواقع پیشینه و کاری که اینجا انجام شده بود، این حس را در من ایجاد
کرد که بتوانم به ظرفیتهایی که برای آن تعریف شده نزدیک شوم. اینجا از زمان تأسیس
تا امروز فرازوفرودهای زیادی داشته، یعنی نگاههای غیرفرهنگی و غیرهنری به اینجا
خیلی آسیب زده؛ هم از جهت معماری و هم از جهت کاربری.
از طرف مدیریت اینجا یا
غیر از آن؟
بهطورکلی از نگاهی که در دورههای مختلف وجود داشته است.
در خاطرمان هست چند سال پیش بخشی از اینجا به مرکز تهیه و طبخ غذا
تبدیل شده بود، یا بخش گالری را حذف کرده بودند و محل گالری کاربری دیگری پیدا کرده
بود... .
بله، اینگونه بوده است. وقتی من به اینجا آمدم دو کیوسک مستهلک و
نازیبا دم در بود؛ یکی گیشه فروش بلیت و دیگری انتظامات. از همان بدو ورود برای
خودم برنامهریزی کردم. چون این کیوسکها شایسته این معماری زیبا نبود. به بخشهای
دیگر سازه که رسیدم، شکلهای مختلفی از تغییر را مرور کردم. از دم در شروع کردم.
از شهرداری منطقه هم کمک گرفتم. نیمکتها، نور و فضای سبز را سامان دادم. اتاقک
نگهبانی با مشورت معماران زبده و کسب نظر از معمار اصلی ساخته شد. کف حیاط را احیا
کردم. آینهکاری منحصربهفرد اینجا را ترمیم کردم. کتابخانه تخصصی هنر را با تأمین
منابع هنری تجهیز کردم. کافه گالری مجموعه را که به تهیه غذا تبدیل شده بود، سامان
دادیم و به حالت اولیه برگرداندیم. همه این اقدامها، امروز، رضایت شهروندان و
هنرمندان را در پی داشته است.
در رویکرد و عملکرد فرهنگسرا چه تغییراتی رخ داده است؟
وقتی آمدم، در حوزه هنرهای نمایشی نسبتا فعال بود و سالن اصلی ما
گاه در طول یک روز دو برنامه تئاتر داشت، ولی از موسیقی، و همچنین از ادبیات خبر
چندانی نبود. فقط دو بخش تجسمی و هنرهای نمایشی فعال بود. باید سمت آفرینشهای هنری میرفتیم. موسیقی، هنرهای
تجسمی و معماری را تقویت کردیم. حوزه ادبیات تعطیل بود و فقط شاهنامهخوانیهای
معمول برگزار میشد. ولی امروز ما یکی از معتبرترین جلسات شعر پایتخت را بهعنوان
«سهشنبههای شعر نیاوران» داریم. امسال در حال آمادهشدن برای برگزاری دومین
جشنواره شعر نیاوران هستیم که دوره اولش با استقبالی کمنظیر برگزار شد.
مأموریت بنیاد آفرینشهای
هنری نیاوران چیست؟
فعالیتهای میدانی که این روزها در فرهنگسرای نیاوران اتفاق میافتد،
بر عهده بنیاد است و فرهنگسرای نیاوران یکی از مراکز فعال معاونت هنری در حوزههای
مختلف شده است. برگزاری هفتههای فرهنگی کشورهای مختلف، هفتههای بینالمللی فیلم،
کنسرتهای مطرح موسیقی کشورهای مختلف و نمایشگاههای تجسمی، ازجمله آنهاست. بهتازگی
برنامه رونمایی از ٣٠ کتاب شعر دوزبانه را که انجمن شاعران ایران تولید کرده، با
همکاری مؤسسه فرهنگی اکو برگزار کردیم.
در صحبتهایتان تأکید خاصی
بر نظر هنرمندان و مردم دارید و عملکردتان، گویای آن است؛ هرچند ممکن است این
رویکرد در کل به نفع شما نباشد. برای مدیران، عمدتا نظر مدیران بالادستی بیشتر
اهمیت دارد. اما شما بهگونهای دیگر عمل کردهاید. نمونهاش حضور استاد شجریان در
فرهنگسرا و به پیشوازرفتن شماست که منجر به ممنوعالتصویرشدنتان در برنامههای
صداوسیما و توقف پخش تنها برنامه تخصصی موسیقایی شد. با اینکه میدانستید آمدن
استاد شجریان ممکن است تبعاتی به دنبال داشته باشد، ولی مصلحتاندیشی نکردید.
شما خودتان میگویید مدیر فرهنگی! شما چطور فکر میکنید؟
اگر شما و هر مدیر دیگری بود، چه برخوردی میکرد؟ ضمنا این سوءتفاهم پیش نیاید که
ما همینطور جلو میرویم... من اصلا به این حواشی فکر نمیکنم. فکر میکنم امروز
از چه جایگاهی میتوانم به فرهنگ و هنر خدمت کنم همان کار را انجام میدهم. آن
جایگاه امکان دارد ریاست یک فرهنگسرا باشد یا مدیرکلی فلانجا یا در جایگاه یک
مجری پشت تریبون. خودم را یک سرباز فرهنگی میدانم. اینکه اگر احساس کنم جایی نیاز
است و در آن جایگاه مفید واقع میشوم، حتما قبول مسئولیت میکنم، چراکه در مقابل
جامعه مسئول هستم. من هم باید زکات علم و فرهنگی را که سالها اندوختهام پرداخت
کنم. به این فکر نمیکنم اگر استاد شجریان با آقای اصغر فرهادی، دو هنرمند بینظیر
و بیبدیل جهانی به فرهنگسرا آمدهاند به استقبالشان بروم، عدهای چطور فکر میکنند؟!
بهعنوان مدیر مجموعه وظیفه اخلاقی و مدیریتی من است که در مقابل میهمان، رفتار
فرهنگی داشته باشم کمااینکه یک روز هم به من خبر دادند آقای احمدینژاد میخواهند
برای بازدید از نمایشگاهی به فرهنگسرا بیایند و به همین شکل از آقای احمدینژاد
استقبال کردم. نگران این نبودم دولت جدید به منبگوید چرا این کار را انجام دادی
که هرگز هم نگفتند. رئیس دولت اصلاحات هم چندین بار برای بازدید از نمایشگاه و
دیدن نمایش به فرهنگسرا تشریف آوردند و من همین کار را انجام دادم چون این وظیفه
مسئولیتی من است. من در این شرایط، در جایگاهی نیستم که درباره شهروندان و اشخاص
قضاوت کنم و همه این موارد را زمانی که از سوی بعضی از مسئولان سیما برای ادای
توضیحات فراخوانده شده بودم، گفتم و عرض کردم شما اهل رسانه هستید. امروز شانس
دیدهشدن تلویزیون ما یک چندهزارم است. با چه جذابیتی میخواهیم تلویزیون را به رخ
مردم بکشیم؟ با تعطیلکردن یک برنامه تخصصی پرمخاطب؟ شخصیتی مثل استاد شجریان چهرهای
جهانی است. من بعد از حدود ١٠ ماه باید این سکوت را بشکنم و بگویم فرزند رسانه
هستم. ولی برخی از مدیران رسانه نتوانستند از من درست استفاده کنند. چون به من بهعنوان
یک عنصر سیاسی نگاه میکنند نه یک نیروی فرهنگی. در ٢٠ سال اجرای برنامههای
فرهنگی - هنری در سیما نقش کمی در جذب مخاطب نداشتم. در عصر هجوم ماهوارهها و
فضاهای مجازی که از مدیریت ما خارج است، برای مخاطب چه جاذبهای ایجاد میکنیم تا
به تماشای ما بنشیند؟ مخاطب مجبور نیست ما را ببیند. حق انتخاب دارد. مگر توانستیم
یا میتوانیم با تلگرام، فیسبوک و اینستاگرام مقابله کنیم یا جلو شبکههای
ماهوارهای را بگیریم؟!
جامعه باید قدر اصلیترین و گرانبهاترین سرمایههای خود یعنی
نیروهای متخصص و هنرمندانش را در زمان حیاتشان بداند. آیا هنرمند ما مثل استاد
شجریان باید در بستر بیماری باشد تا تصویرش را نشان دهند؟! یا مثل زندهیاد
کیارستمی چشم از جهان ببندد تا تصاویر تشییعجنازهاش را نمایش دهند؟ سیاست مبارک
سیاستبازان! من بهعنوان مدیر فرهنگی و عنصری فرهنگی باید کار فرهنگی خودم را
انجام دهم. به نظر من، فرهنگ و هنر میتواند بسیاری از اتفاقات سیاسی، اقتصادی و
اجتماعی را بیمه کند. من از بعضی از مدیران صداوسیما گلهمندم؛ بهعنوان فرزند
رسانه، بهعنوان کسی که به آن عشق میورزد.
مدیران هنری واقعی سعی میکنند از میان هنرمندان جذب حداکثری
داشته باشند. فکر میکنم خیلی از اتفاقاتی که در حوزه موسیقی میافتد؛ از جمله لغو
کنسرتها و مجوزندادنها براساس نگرانیهای مدیران میانی است نه بهدلیل سیاستهایی
که ابلاغ میشود. این مدیران بیشتر به دلیل نگرانی از اینکه نکند اخطار بگیرند و
چیزی را آنها ابلاغ کنند، کاری نمیکنند و مثلا مجوز نمیدهند به این دلیل که نکند
مشکلی ایجاد یا جایگاهشان متزلزل شود... .
مشکل اینجاست که ما گاهی اوقات فراموش میکنیم در چه جایگاهی
هستیم. همین باعث میشود خلط مبحث شود. بهعنوان مدیر فرهنگی اعتقادم این است که
قانونیترین مرکز تشخیص سره و ناسره در حوزه فرهنگ و هنر، وزارت فرهنگ و ارشاد
اسلامی است. وقتی از این مرکز مجوزی صادر میشود باید برای همه حجت باشد. اگر
موسیقی حرام است، چرا سازمان صداوسیما بهعنوان یکی از سازمانهای زیرمجموعه
رهبری، مرکز موسیقی دارد و حوزه هنری نیز همینگونه. اصلا مگر دنیای بدون موسیقی
قابل تصور است؟ میخواهم عرض کنم من مرجع تشخیص این مسائل نیستم. من که مجتهد این
حوزه نیستم بگویم موسیقی حرام است یا حلال. بهعنوان مدیر فرهنگی کار خودم را طبق
قانون و ضوابط انجام میدهم. همه ما تابع قانون هستیم و این مرکز امروز یکی از
فعالترین مراکز در حوزه موسیقی است. اگر
جای جناب مرادخانی یا جناب جنتی بودید، طبعا نمیتوانستید با این قضیه به این شکل
برخورد کنید، چراکه بخشی از چیزی که بهعنوان ناکارآمدی فرهنگی در دولت آقای
روحانی از جانب برخی افراد تلقی میشود، ناشی از فشارهایی است که این دولت در عرصه
سینما یا موسیقی با آن روبهروست... .
میخواهم بگویم اتفاقا تعریف جدی مدیریت از همینجا شروع میشود.
نمیشود همهچیز خیلی راحت پیش برود. مدیریت همین اقتضاهای زمانی و مکانی را میطلبد.
مدیر کسی است که در شرایط سخت بهترین تصمیم را بگیرد و مناسبترین عملکرد را داشته
باشد. در شرایط بحرانی، مدیریت خودش را بیشتر نشان میدهد. هیچ دولتی بیمشکل
نبوده و این مشکلات همیشه بوده است. به اعتقاد من، اینروزها کارکردن بهویژه در
حوزه فرهنگ و هنر بسیار سخت شده است. خطوط سیاسی پررنگتر و مطالبات عمومی جامعه
بالاتر رفته و سایه سنگین مشکلات اقتصادی بر گرده فرهنگ و هنر سنگینی میکند.
فکر میکنید مدیریت فرهنگی ما توانسته پاسخگوی نیازهای روز جامعه
باشد؟
از آنجا که سالهاست در مدیریت فرهنگی هستم میخواهم باز تأکید کنم
فشاری که این روزها به حوزه فرهنگ و هنر وارد میشود، در هیچ دورهای نبوده. در
جواب سؤال قبل هم عرض کردم مطالبات مردمی بسیار بالاست و توقعات امروز هنرمندان با
قبل متفاوتتر و متنوعتر است و فشارها و مرزهای سیاسی پررنگتر شده و گاهی نقدها
ناجوانمردانه و غیراخلاقی ست. به اعتقاد من، یکی از سختترین دورههای مدیریت
فرهنگی پس از پیروزی انقلاب اسلامی را طی میکنیم.
شما در این چارچوب ذهنی و مدیریتی، چه پیشنهادی دارید؟ مدیران
وزارت ارشاد میتوانند بهنوعی این مشکل را حل کنند؟ برخی مطالبات حوزه فرهنگ هست
که اصطلاحا روی زمین مانده است مثل نوازندههایی که مجوز نمیگیرند یا ممنوع هستند
یا فیلمهایی که تکلیفشان مشخص نیست و در تئاتر یا ادبیات، کتابهایی که ممنوعالچاپ
هستند. فکر میکنید چه راهکار یا نقشهای میتوان داشت؟
صدالبته بنده مسئول و پاسخگوی این موارد نیستم. اما باید عرض کنم
ما پیچیدهترین مسائل را در تاریخ با گفتوگو حل کردیم. فکر نمیکنم مسائل فرهنگی
داخلی کشور ما خیلی پیچیدهتر از جریانات هستهای باشد! این هم حل میشود. باید
امید را به خودمان بدمیم و تدبیر کنیم و ناامید نشویم. درواقع باید با رفتار نرم و
گرم خودمان لایههای سخت و سرد را هموار کنیم. گاهی اوقات اغراض سیاسی در کار
نیست. شناخت وجود ندارد. ما باید به دوستان تصمیمگیرمان شناخت بدهیم.
برای این مورد مصداقی در
ذهن دارید؟
یادم میآید در برنامه سینمایی «هفت» یکی از کارگردانهای ما با
یکی از اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس بحث میکرد که آیا شما تابهحال سینما رفتهاید؟
ایشان در پاسخ گفتند خیر! که موجب تعجب خیلیها شد. این وظیفه ما را سنگینتر میکند.
ما باید از این عزیزان دعوت کنیم بیایند فیلم ببینند، تئاتر تماشا کنند، موسیقی
بشنوند نه اینکه بگوییم چرا فیلم نمیبینند؟! گاهی ما باید سراغ ایشان برویم.
مطمئن باشید اگر فاصلهای که بین ما و تصمیمگیران و سیاستگذاران وجود دارد از
بین برود، بسیاری از این سوءتفاهمها مرتفع میشود.
موسیقی یک تابو است. تجربه تلخ تعطیلی کلاسهای موسیقی را در
فرهنگسراها در خاطر داریم. در وزارت ارشاد هنوز درگیر لغو کنسرت هستیم. گفته میشود
مشکل اماکن نیست. چطور میشود مشکل را حل کرد؟ چه منعی هست که بخواهند در سیما ساز
را نشان دهند؟ یا بخواهند صدای بانوان را پخش کنند. خیلی موارد بوده که موسیقیدانهای
ما رضایتی ندارند. فکر میکنید اینها را چطور میشود حل کرد؟
اجازه دهید من از شما سؤال کنم. شما شرایط اجرای موسیقی دهه ٦٠ را
با ٩٠ مقایسه کنید، چقدر تفاوت کرده؟
تفاوت زیادی کرده.
طبیعی است گذر زمان چیزهایی را حل میکند. باید سعهصدر داشته
باشیم. موانعی در موسیقی وجود دارد که برخی از آنها به حوزه مدیریتی برمیگردد.
گاهی افرادی که پشت این میزها مینشینند به اندازه میزشان نیستند و ملاحظاتی دارند
مثل املای نانوشته تا غلطی از آن درنیاید! کسی باید پشت این میزها بنشیند که قدری
جسارت و تدبیر داشته باشد. پای تشخیص و حرفش باشد. معتقدم با گذر زمان حل میشود.
باید با کسانی که ساز مخالف میزنند، حرف بزنیم. خیلی از آنها بهطور مستقیم و
غیرمستقیم برای افراد خانوادهشان حتی بلیت کنسرتهای پاپ میخواهند. اما در ژست و
جایگاه شغلی، موضعگیریهایشان جور دیگری است. جامعه مدیریتی ما پوست که بیندازد
خیلی از این مشکلات حل میشود و نیاز به حوصله و گذر زمان دارد.
گفتوگو را با سؤالی درباره استاد شجریان تمام میکنیم.
اینروزها وضعیت جسمی ایشان خوب نیست. چون شما یکی از مدیران ارشاد هستید از روند
مجوز آلبوم و کنسرتهای ایشان مطلعاید. جایگاه برجسته هنری ایشان در موسیقی بر
کسی پوشیده نیست. با توجه به بیماری استاد، به نظر شما آیا ایشان پس از بهبود
اجازه برگزاری کنسرت خواهند داشت یا خیر؟
سلامتی استاد بزرگ آواز حضرت استاد شجریان آرزوی قلبی همه کسانی
است که دل در گرو فرهنگ و هنر این سرزمین گوهرخیز دارند. الان که با هم صحبت میکنیم،
مجوز آلبوم استاد صادر شده است. فکر نمیکنم مانع جدیای برای برگزاری کنسرت ایشان
وجود داشته باشد. برای هنرمندی که میتواند آلبوم دهد، برگزاری کنسرت هیچ منعی
ندارد. هر چقدر مردم و مسئولان ما به هم نزدیک شوند روند رشد و توسعه ما بیشتر میشود.
تردیدی ندارم این سوءتفاهمها بهزودی حل میشود، ولی باید این تلنگر را به خودمان
بزنیم که یکسری از اقدامات باید در زمان مناسبی انجام شود پیش از آنکه دیر شود.
درپایان اضافه میکنم اصولا کشورهای توسعهیافته برای بخش فرهنگ، سیاست جدی و
درستی را در پیش میگیرند. مثلا خیلی از بنگاههای اقتصادی اگر در حوزه فرهنگ
سرمایهگذاری کنند، از پرداخت مالیات معاف هستند یا به مقدار سرمایهگذاری از
مالیاتشان کم میشود. به نظر من، این تشویق و ترغیب باید در حوزه فرهنگی کشور با
نظامنامهای مدون وجود داشته باشد. ما باید از خیلی از بنگاههای اقتصادی کمک
بگیریم تا فرهنگ شکوفا شود و بسیاری از آنها هم راغب به این موضوع هستند. این
نیازمند تعامل جدی بین بخشهای اقتصادی و فرهنگی دولت است؛ چراکه سهم فرهنگی بودجه
کشور بسیار ناچیز است و با این کار میشود تسهیلات فرهنگی بیشتری فراهم کرد.